گندمگندم، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

گندمی مامان و بابا

ده ماهگی

کارهایی که تا الان دخملم یاد گرفته : 1 - با کمک میز و یا یه کمک مخصوصا مامانش وایمیسته ، البته بیشتر دوست داره مامانش رو فتح کنه . همینطوری از آدم میره بالا . مو تو سرم نذاشته. 2- وقتی که مطمئنه که من پشتشم ، دستش رو از میز ول می کنه یه لحظه وایمسته به تنهایی بعدش خودش رو پرت می کنه بغلم . خیلییییییییییییییی شیرین میپره بغل آدم . جونم نفس 3- وقتی توپش رو می ندازه زیر مبل مثل این پسرا که توپشون می افته زیر ماشین میخوابه رو زمین و دنبال توپش می گرده. 4- دیگه اینکه کلاغ پر که بازی می کنیم دستش رو می زاره رو زمین و سعی می کنه بگی پر . البته بیشتر ادای پر گفتن درمیاره : 5- آها راستتی دخملم الو کردن یادگرفته ، تا کسی زنگ می زنه گوشی رو ا...
4 بهمن 1391

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

دخترم دیروزسومین سالگرد عقد مامانی و بابایی بود . سه سال پیش چنین روزی مامانی و بابایی عقد کردن و رفتن شمال . دیروز به همین مناسبت رفتیم پیتزا مورانو و یه مراسم ساده و صمیمی برگزار کردیم . عششششششششششقم جلوی در پیتزا فروشی توی ماشین خوابش برد و ما مجبور شدیم که نیم ساعت تو ماشین منتظر بشیم تا شما بیدار بشی .   قربون دخترم برم که بیدار شد بسیییییییییییار سرحال و خانوم بود  . آقای گارسون اومد گفت ببخشید می شه پسرتون رو بغل کنم؟؟!!!!!! گفتم بعله ولی دخمممممممممله بابا!!!!  مامانی رستوران رو گذاشتی رو سرت از بس جیغ زدی و می خواستی به همه چیز دست بزنی .   روز خوبی بود چون به عشقم خیلی خوش گذشت .   ...
9 آبان 1391

دخمل شیطون من

دخملی امروز خیلی شیطون شده بود ، همش دلش می خواست که باهاش بازی کنیم . من هم براش شعر میس خوندم و می رقصیدم ، خانومی هم با دقت نگاه می کرد و گاهی می خندید . جدیدا دلش می خواد که وقتی که توی بغل ماست پاهاش رو بذار زمین و وزنش رو بندازه رو پاهاش . سعی می کنه چندقدمی هم برداره . این کار خیلی ازش انرژی می گیره ولی دوست داره . تا این بازی رو می کنه بچم غش می کنه از خستگی یه چند ساعتی می خوابه.  الان هم که این پست رو می نویسم ساعت 2 نصف شبه ، عشقم بیداره چشماش هم اندازه یه گردوه ، یعنی که مامانی من اصلا قصد خواب ندارم یه فکری به حال خودت بکن ...
28 خرداد 1391

تولد دخملی

در تاریخ 2 فروردین 91 خداوند نعمتش رو بر ما تکمیل کرد و زیباترین دختر دنیا رو به من و حمید هدیه داد . گندمی من با وزن 2870 و قد 49 در بیمارستان پارس توسط دکتر مهدی زاده دنیا اومد.   ...
3 فروردين 1391
1